همه ما در طول روز مرتکب اشتباهات مالی میشویم؛ از جریمه کتابخانه گرفته تا قبض پرداختنشده آب و برق. این اشتباهات هرچند میتوانند ناامیدکننده باشند، اما به ندرت پیش میآید که صدها میلیون تومان خسارت به ما وارد کند. اما همانطور که احتمالا میدانید، حتی برجستهترین سرمایهگذاران جهان نیز اشتباهات محاسباتی دارند و در نهایت دچار مشکل میشوند. مایکل باتنیک (Michael Batnick) در کتاب اشتباهات بزرگ، چند سرمایهگذار را انتخاب میکند و برای ما از بدترین سرمایهگذاریهایشان میگوید.
در سرمایهگذاری، استراتژیها و تکنیکها مفید هستند اما به دور از خطا هم نیستند
به گزارش بانک اول انسان به طور طبیعی دنبال پیدا کردن توضیح برای رویدادهای جهان است. اما متاسفانه، جهان بسیار پیچیدهتر از آن است که این کار همیشه ممکن باشد و همانطور که سرمایهگذار افسانهای بنجامین گراهام نشان داد، این کار به ویژه در مورد سرمایهگذاری ممکن نیست.
ایده اصلی گراهام این بود که قیمت یک شرکت بیشتر از ارزش آن نوسان دارد. یعنی قیمت سهام یک شرکت اغلب منعکسکننده ارزش شرکت نیست و ارزش ترکیبی است از اعدادی مانند درآمد، دارایی و پتانسیل شرکت در آینده. او بر این باور بود که انسانها قیمتها را تعیین میکنند و کسبوکارها ارزش را. از آنجایی که انسانها نسبت به کسبوکارها بیثباتتر و احساساتیتر هستند، پس قیمت و ارزش میتواند بهطور قابلتوجهی متفاوت باشد.
به عنوان مثال، در دهه 1930 زمانی که گراهام شاهد کاهش قیمت جنرال الکتریک از 1.87 میلیارد دلار به 784 میلیون دلار بود، خاطرنشان کرد که هیچ فاجعهای برای داراییها، کارمندان یا درآمد شرکت در آن سال اتفاق نیفتاده و این نوسان صرفا به خاطر خوشبینی و بدبینی سرمایهگذاران بوده است. این فلسفه او را در طول رکود بزرگ تقریبا نابود کرد. در سال 1930، بازار سهام شکست خورده بود. گراهام با فرض این که بدترین حالت به پایان رسیده، دوباره شروع به سرمایهگذاری هنگفت کرد. اما قیمتها همچنان کاهش یافت و افت بازار تا سال 1932 به پایان نرسید. در آن زمان، پرتفوی گراهام 70 درصد از ارزش خود را از دست داد.
نکته: تجربیاتی مانند ضرر سنگین گراهام اثبات میکند که هیچ قانون آهنینی در سرمایهگذاری وجود ندارد و هیچ فرمول جادویی یافت نمیشود.
پند اخلاقی: ارزان، همیشه میتواند ارزانتر شود.
شکست در مدیریت ریسک کشنده است، حتی برای سرمایهگذاران باتجربه
به احتمال زیاد عبارت «ارزان بخر، گران بفروش» را شنیدهاید. این جمله یکی از پیچیدهترین صنایع را با منطقی صحیح ساده میکند. اما از قضا، جسی لیورمور، مردی که آن را ابداع کرد، اشتهایی غیرمنطقی برای ریسک داشت. لیورمور در سال 1901 یک اشتباه محاسباتی مهلک انجام داد. او 1000 سهم از فولاد ایالات متحده و 1000 سهام از سهام راه آهن سانتافه را شورت کرد (شورت کردن یا فروش استقراضی به معنی کسب سود از بازار نزولی و ریزش قیمتهاست). اما قیمت هر دو سهم افزایش یافت و او در این دو معامله حدود 50 هزار دلار از دست داد که در آن زمان کل ثروتش بود.
این پایان کار لیورمور نبود. در سال 1929 محیط مناسبی برای شورت کردن ایجاد شد که برای لیورمور بدبین، عالی بود. او ثروتی به دست آورد که به پول امروز 1.4 میلیارد دلار ارزش داشت. زمانی که بازار سهام در سال 1932 به پایینترین حد خود رسید، به حدی سقوط کرد که یک اصلاح، محتمل به نظر میرسید. در واقع چند روز بعد، بازار بزرگترین جهش خود را در طول تاریخ تجربه کرد. شاخص داوجونز، در 42 روز 93 درصد افزایش یافت. اما یک مشکل وجود داشت: لیورمور روی ضرر بیشتر شرطبندی کرده بود! او نابود شد؛ تا حدی که پس از دست و پنجه نرم کردن در فقر برای چند سال بعد، در 29 نوامبر 1940 خودکشی کرد.
نکته: جسی لیورمور منبعی است برای نصیحتهای عاقلانه، اما با ناتوانی در مدیریت ریسک، چندین بار ورشکسته شد.
سرمایهگذاری متمرکز یک تجارت پرریسک است
فرض کنید پول خود را بین ده سهم تقسیم میکنید، اما قیمت یکی از این ده سهم به صفر میرسد. شما 10 درصد از سرمایه خود را از دست میدهید. اما اگر سرمایهگذاری خود را بین 100 شرکت تقسیم کنید، تنها یک درصد ضرر میکنید. این کار همان متنوعسازی است: استراتژیای که صندوق سکویا باید به آن توجه بیشتری میکرد.
یکی از موفقترین شرکتهای سرمایهگذاری در تاریخ، شرکت سکویا بود که سرمایهگذاری بلندمدت در مقیاس بزرگ را ترجیح میداد. این ترجیح، مخالف اصل تنوع بود، اما به طرز شگفتانگیزی جواب داده بود. در سال 2010، این صندوق یک خرید بد داشت. سکویا شروع به خرید سهام Valeant با قیمت 16 دلار کرد. تا پایان سال، قیمت این شرکت 70 درصد افزایش یافت. سال بعد هم به همان خوشی بود و قیمت سهام این شرکت در سه ماهه اول 76 درصد رشد داشت و به بزرگترین هلدینگ سرمایهگذاری تبدیل شد.
سکویا Valeant را به سهامداران خود به عنوان شرکتی توصیف کرد که در تحقیق و توسعه پول زیادی خرج نمیکند، اما «سرمایهگذاری زیادی در نیروهای فروش خود دارد». این کار ممکن است از نظر کاهش هزینهای هوشمندانه باشد، اما واقعیت بسیار نادرست است: Valeant در تحقیق و توسعه صرفهجویی میکرد چون مدل تجاری آن خرید داروهای موجود و افزایش قیمت آنها بود!
زمانی که هیلاری کلینتون نامزد ریاست جمهوری شد، قول داد از افزایش قیمت در صنعت دارو جلوگیری کند، سهام Valeant حدود 31 درصد کاهش یافت. یک ماه بعد،Citron Research در گزارشی شرکت را به تقلب حسابداری متهم کرد. سهام شرکت 19 درصد دیگر سقوط کرد. این شکست برای سکویا فاجعه بود. بلافاصله پس از این اتفاق، آنها کل سهام، بزرگترین دارایی صندوق، را فروختند و 90 درصد ضرر کردند. داراییهای این شرکت از 9 میلیارد دلار به کمتر از 5 میلیارد دلار در عرض چند ماه رسید.
نکته: داراییهای متمرکز میتوانند به سرعت ثروت تولید کنند و به همان سرعت آن را از بین ببرند.
معاملهگران هرگز نباید خود را دست بالا بگیرند
جری تسای قبل از 30 سالگی مدیریت شرکت Fidelity Capital Fund را بر عهده داشت. سبک سرمایهگذاری تهاجمی او شامل اجرای تعداد زیادی معاملات برقآسا و اغلب غریزی بود. از سال 1958 تا 1965، تسای سالانه 296 درصد سود ساخته بود. او به یک قهرمان تبدیل شد و در سال 1965 شرکت را ترک کرد تا صندوق خود را راهاندازی کند: صندوق منهتن. این صندوق در مجموع 27 میلیون سهم منتشر و 247 میلیون دلار سرمایه جذب کرد. این بزرگترین عرضه برای یک شرکت سرمایهگذاری بود.
در دهه 1960 قیمت سهام به طور تصاعدی افزایش یافت و این به تسای اعتماد بیش از حدی نسبت به توانایی خود داد. اما او برای سقوط قیمت در سالهای 1969 تا 1970 آماده نبود. تسای 5 میلیون دلار سهام را به قیمت143 دلار خرید و هفت ماه بعد شاهد سقوط آن به 3.5 دلار بود. روش سرمایهگذاری تسای برای رکود اقتصادی و عواقب آن مناسب نبود. در سال ۱۹۶۹، صندوق منهتن از بین 305 صندوق در رتبه 299 قرار گرفت و سرمایهگذاران آن را ترک کردند. تسای در یک بازی غیرقابل برد بود. او توانایی شخصی خود را در زمان رشد مالی بسیار زیاد ارزیابی کرد و بهای آن را پرداخت.
نکته: افزایش جزر و مد همه قایقها را بالا میبرد، بنابراین این تصور اشتباه است که فرض کنید قایق شما متفاوت است!
پیام کلیدی کتاب
سرمایهگذاری یک بازی خطرناک است. حتی برای با استعدادترین بازیکنان. اما با مطالعه رفتار بزرگان و بزرگترین اشتباهات آنها میتوانیم بدون زیان سنگین از اشتباهات آنها بهرهمند شویم. اگر تازهکار هستید، باید به جای تلاش برای پیروزیهای بزرگ، روی اجتناب از اشتباهات غیراجباری تمرکز کنید و اگر برنده شدید، گرفتار خود برتربینی نشوید. مهمتر از همه، به داراییهای خود وابسته نشوید: احساساتی مانند ترس، خشم، حسادت و طمع بدترین کابوس شما هستند.
دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید