به گزارش بانک اول البته بعدها ارزش برابری این دو پول قدرتمند بارها دچار تغییر و تحولاتی شد و در حال حاضر حدود 22/1است؛ به این معنا که 1000 یورو حدود 1200 دلار ارزش دارد. این مسئله برای ین ژاپن هم بارها اتفاق افتاده است؛ یعنی ارزش ین ژاپن زمانی به قدری بالا رفت که ژاپنیها میتوانستند با دادن 70 ین یک دلار بگیرند و البته زمانی هم بوده که برای خرید یک دلار مجبور شدهاند تا 145 ین بپردازند.
در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که در هیچ زمانی یعنی چه در زمانی که ارزش یورو بالاتر از دلار بوده و چه در زمانی که ارزش آن پایینتر بوده، نه آمریکاییها به صرافیها هجوم بردند و شروع به فروش دلار خود کردند و نه اروپاییها عجله کردند تا پولشان را تبدیل به دلار کنند. در ژاپن نیز شاهد همین وضع بودیم و ژاپنیها برای تبدیل پولشان جلوی بانکها و صرافیها صف نبستند. البته از طرف دیگر، نه دولت آمریکا یکشبه تکنرخی دستوری و مصنوعی اعلام کرد که براساس آن هر یورو 42 سنت باشد و اگر کسی به غیر از این نرخ معامله کند، قاچاقچی و جنایتکار محسوب شود و نه دولتهای اروپایی چنین رفتاری کردند. دولتهای ژاپن هم قیمت دستوری 42 ین برای هر دلار را اعلام نکردند. درواقع باید اذعان کرد که هم ملتها به دولت خود و پول ملی خود اعتماد داشتند و هم دولتها به طور منطقی بررسی کردند و تصمیم گرفتند که با ترمیم اوضاع اقتصادی خود عملا به تقویت ارزش پول خود به طور طبیعی کمک کنند.
آنها به این اصل باور داشتند که افزایش بیرویه حجم نقدینگی باعث افزایش تورم میشود و در ادامه، بالا رفتن نرخ تورم به افزایش نرخ بهره منجر خواهد شد که درنتیجه آن کارخانجات دچار مشکل میشوند. وقتی سرمایهگذاری در بخشهایی چون صنعت و تجارت کمتر از بهره گرفتن از بانکها صرفه اقتصادی داشته باشد، طبعا سرمایهها از فضای کسبوکار به سوی بانکها کوچ میکنند و این باعث میشود که نرخ بیکاری در جامعه بالا برود.
مسلما زمانی که بیکاری در جامعه زیاد شود، بیپولی دامنگیر جامعه خواهد شد. بیپولی باز به کمتر مصرفکردن و بیشتر قرضکردن برای مردم منجر میشود و باعث افزایش بیکاری و بالاتر رفتن نرخ بهره غیررسمی خواهد شد. بیپولی برای دولت هم باعث میشود که دولتها دست استقراض به سوی بانک مرکزی دراز کنند که همانا باعث افزایش حجم نقدینگی میشود و این روند همین طور ادامه مییابد و بر ابعادش روزبهروز اضافه میشود.
البته این روند خواهناخواه منجر به کاهش ارزش پول ملی میشود، چون پول ملی از طرفی با افزایش نقدینگی تحت فشار قرار میگیرد و از طرف دیگر با عدم اعتماد مردم. ناگفته نماند به کاهش ارزش پول ملی همیشه هم نباید به عنوان یک امر نامبارک و در راستای تضعیف اقتصاد کشور نگاه کرد. برخی از کشورها در مقاطع زمانی مختلف عمدا سعی میکنند ارزش پول ملیشان را کاهش دهند. کمشدن نرخ برابری یک ارز باعث میشود صادرات آن کشور مقرونبهصرفه و واردات برای واردکنندگان کمصرفه شود. افزون بر این موارد، گردشگران خارجی هم علاقهمند میشوند که به آن کشور سفر کنند و در مقابل مردم آن کشور هم کمتر هوس سفر به خارج و هزینه ارز میکنند.
با گرانشدن ارز در یک کشور محصولات خارجی گرانتر میشود و تولیدات داخلی امکان رقابت پیدا میکنند. این روند منجر به فعالشدن کارگاهها و کارخانهها و آغاز استخدامها خواهد شد. نرخ بیکاری پایین میآید، تولید ملی افزایش مییابد و فضای کسبوکار رونق میگیرد و درنهایت باعث کمشدن نرخ تورم و بهره به طور واقعی میشود. همچنین در ادامه نرخ ارز به طور طبیعی پایین میآید؛ نه به صورت مصنوعی و دستوری. البته این شرایط باز هم باید به درستی مدیریت شود تا چرخه برعکس کار نکند. با این اوصاف، اگر دولتها و ملتها صحیح فکر کنند از موقعیت کم شدن ارزش پولشان استفاده میکنند و با توسعه صادرات و افزایش تولید دوباره به پول خود قوت میبخشند که البته باید به این نکته هم توجه داشت که افزایش زیاد پولشان نیز دوباره باعث میشود حجم صادراتشان کم و تولید ضعیف شود و درنتیجه پولشان تضعیف میشود و این روند بالا و پایینشدن تا متعادلشدن ادامه مییابد، اما همیشه برای مقابله با موانع باید آنها را شناخت و ریشهیابی کرد؛ موانع یعنی دشمنان سد راه دستیابی به اهدافمان. اگر برای مثال هدف ما تقویت پول ملی و ممانعت از کاهش ارزش آن باشد، باید اول به درستی رصد و ارزیابی کرد که چه عواملی ضد هدف ما عمل میکنند و باید بدانیم آنها دشمنان ما هستند و در مقابل ما قرار دارند.
برای مثال، تورم بالا، نرخ بالای بهره، حجم بالای نقدینگی، بیاعتمادی عمومی به پول ملی، هجوم هیجانی برای تبدیل پول ملی به ارز، امکان و سهولت واردات کالاهای غیرضروری، مشکلات بر سر راه صادرات، حجم بالای مسافرتهای خارجی و حضور بورسبازان و سوداگران در بازار ارز دشمنان ما و موانعمان در راه رسیدن به هدف که همانا تقویت و استحکام پول ملی است، هستند و البته ممکن است عوامل دیگری هم تاثیرگذار باشند. در این بین سوالاتی ایجاد میشود؛ آیا ما برای رسیدن به هدف که همانا تقویت پول ملی و ثبات اقتصادی است، باید با این موانع (دشمنان) مبارزه کنیم؟ یا آنها را تقویت کنیم و فقط علیه آنها شعار بدهیم؟ آیا باید تولید را سرکوب و تولیدکنندگان را تضعیف کرده و بر ضد تورم سخنرانی کنیم؟ آیا باید اسکناس چاپ کنیم و بر حجم بالای نقدینگی لعنت بفرستیم؟ آیا باید در بانکهایمان 5 تا 10 برابر کشورهای سرمایهداری به سپردهها سود بدهیم و توقع داشته باشیم که ارزش پولمان کم نشود؟
معلوم و بدیهی است که وقتی تولید در کشور کاهش یافت، نرخ تورم و بیکاری بالا میروند و وقتی نرخ تورم بالا رفت، طبعا نرخ بهره هم افزایش پیدا میکند، بنابراین دشمن بعدی هم قوت میگیرد. هیچ نیرویی هم نمیتواند این دشمن را مهار کند؛ نه دستور نه تهدید و نه حتی خواهش و تمنا.
وقتی حجم نقدینگی زیاد شد و تورم آمد و نرخ بهره بالا رفت، گرانی میآید و باعث میشود که اعتماد عمومی به پول ملی کم شود و آرام آرام مردم احساس میکنند که بهتر است به جای پول ملی ارز نگهداری کنند و وقتی این حالت عمومیت پیدا کرد و هجوم هیجانی برای تبدیل پول ملی به ارز خارجی شروع شد، آن وقت است که دیگر کاری از دست هیچ کس ساخته نیست و همه میخواهند هر چه زودتر پولشان را تبدیل به ارز کنند که کمتر ضرر ببینند. در حالی که در چنین شرایطی همه ضرر میکنند و زیاد هم ضرر میکنند چون اهالی یک کشور مثل مسافران یک کشتی هستند، درست است که در یک کشتی برخی دارای مقام بالاتر و ثروت بیشتری هستند و عدهای هم در درجه متوسط و برخی هم بسیار فقیر و در انباری کشتی به سر میبرند ولی اگر کشتی گرفتار طوفان و گرداب شود، همه مضطرب میشوند و وقتی به ساحل نجات برسد، همه خوشحال میشوند. بنابراین وظیفه همه مسافران است که یکدیگر را از انجام کارهایی که باعث صدمه به کل کشتی است، نهی کنند و در بدترین شرایط نا امید نشوند و به یکدیگر امید بدهند. مسلما غیر از دولتها کسی نمیتواند نرخ تورم را کم یا زیاد کند.
مردم میتوانند گرانفروشی کنند، تقلب کنند، دروغ بگویند و حتی قتلی انجام دهند، ولی ایجاد تورم و از بین بردن تورم فقط کار دولتهاست. بنابراین سوال اینجاست که چرا این دشمن را تقویت میکنیم؟ البته در این بین واردات غیرضروری، سفرهای خارجی غیرضروری، مشکلاتی که بر سر راه صادرات هست و البته تهدیدات هر چند تو خالی دشمنان خارجی و عملکرد اشتباه مسئولان و نقش سودجویان و فرصتطلبان و رانتخواران بر این موضوع غیرقابل انکار است و هر کدام جداگانه تاثیر محدود یا زیادی باقی میگذارند.
*علی اصغر سمیعی | رئیس اسبق کانون صرافان
دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید